جدول جو
جدول جو

معنی اته کم - جستجوی لغت در جدول جو

اته کم
مقداری، کمی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اتهام
تصویر اتهام
گمان بد دربارۀ کسی بردن، به کسی گناهی نسبت دادن، تهمت زدن، افترا زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اره کش
تصویر اره کش
کسی که پیشه اش بریدن چوب، تخته یا تنۀ درخت با اره است
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
موضعی در انزان کوه از توابع هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 123)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
ارته کاما. دختر ارته باذ (معاصر اخس و داریوش سوم). وی بقول آرّیان زن بطلمیوس ساموفیلاکس شد. (ایران باستان ص 1883 و 2018 و 2019)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
که چیزها به اره قطع کند. مباشر ارّه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ کَ)
حداقل. دست کم. چون: خانه کم مخارج مسافرت شما چهل هزار تومان میشود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 29 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و جنوب رود خانه نکا واقع است. جایی کوهستانی، جنگلی، معتدل، مرطوب و دارای 285 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود خانه نکا تأمین میشود. محصول عمده اش برنج، غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ / تِ)
دهی است از دهستان چهاردانگه بخش هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ مازندران رابینو ص 124 و ترجمه ص 166)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اتهام
تصویر اتهام
تهمت نهادن بر کسی، افترا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتو کش
تصویر اتو کش
آنکه جامه ها را اتو میکشد و صاف میکند آنکه شغلش اتو کشیدن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اره کش
تصویر اره کش
اره کشنده آن که با اره چیزها را قطع کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهکم
تصویر متهکم
مرد متکبر، بزرگ منشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتهام
تصویر اتهام
((اِ تِّ))
تهمت زدن، بدنام کردن، افتراء، بدنام شدن، تهمت پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتهام
تصویر اتهام
چفته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اتهام
تصویر اتهام
Accusation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
توله سگ
فرهنگ گویش مازندرانی
مدفوع
فرهنگ گویش مازندرانی
رد پا جای پا، نویسنده
فرهنگ گویش مازندرانی
پراکنده، پخش
فرهنگ گویش مازندرانی
اره کش
فرهنگ گویش مازندرانی
نمور، شرجی
فرهنگ گویش مازندرانی
دم بریده، بعضی از حیوانات اهلی چون گاو که سبب اذیت و آزار
فرهنگ گویش مازندرانی
آنطور که همانطورکه
فرهنگ گویش مازندرانی
مقداری، اندکی، روستایی در قائم شهر، روستایی از نرم آب
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهکده های سدن رستاق واقع در استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
یکبار یک دفعه، یک زمان
فرهنگ گویش مازندرانی
یک بار کوبیدن، جداسازی دانه های گندم از ساقه و خوشه با چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
واحد مقدار، مانند یک نوبت غذا، یک شکم زاییدن، یک بار چریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم رخ، یک پهلو، یک طرف بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
یک سو یک طرف، هم دست و هم کاسه شدن، مستمر، اتا دیم
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از اتهام
تصویر اتهام
обвинение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اتهام
تصویر اتهام
Anschuldigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اتهام
تصویر اتهام
звинувачення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اتهام
تصویر اتهام
oskarżenie
دیکشنری فارسی به لهستانی